eBook The Happy Hollisters and the Punch and Judy Mystery
توجه : این کتاب به زبان اصلی ( انگلیسی ) می باشد و توضیحات به زبان فارسی جهت راهنمایی در انتخاب می باشد .
پنج خواهر و برادر شجاع به ایتالیا سفر میکنند تا راز ناپدید شدن یک خیمهشبباز مشهور را حل کنند!
خانواده هالیستر برای تعطیلات به ایتالیا سفر کردهاند، اما سفر آنها زمانی که دوست جدیدشان، ندا بوسی، از آنها میخواهد تا در پیدا کردن عمویش، جیووانی، که یک خیمهشببازی مشهور است، کمک کنند، به یک ماجراجویی هیجانانگیز تبدیل میشود. جیووانی به طور ناگهانی از خانه خود در رم ناپدید شده است و هیچ اثری از او به جا نمانده است.
پت، سو، نانسی، وین و رندی، با استفاده از هوش و ذکاوت خود و با کمک ندا، سرنخها را دنبال میکنند و با چالشها و خطرات متعددی روبرو میشوند. آنها از دخمههای زیرزمینی رم گرفته تا قلهی آتشفشان وزوویوس، در جستجوی جیووانی به مکانهای مختلفی سفر میکنند.
آیا خانواده هالیستر میتوانند راز ناپدید شدن جیووانی را حل کنند؟
کتاب "ماجراجوییهای شاد و پرهیجان خانواده هالیستر: راز پانچ و جودی" یک داستان جذاب و پرماجرا برای نوجوانان است. این کتاب با داستانی پر از رمز و راز و هیجان، کودکان را مجذوب خود میکند و آنها را به دنبال کردن ماجراجوییهای خانواده هالیستر میکشاند.
ویژگیهای این کتاب:
- داستان جذاب و پرماجرا
- شخصیتهای دوستداشتنی
- ارزشهای آموزشی
- زبان ساده و روان
این کتاب برای چه کسانی مناسب است؟
- نوجوانانی که به داستانهای کارآگاهی و ماجراجویی علاقه دارند
- نوجوانانی که به دنبال کتابی سرگرمکننده و آموزنده هستند
- خانوادههایی که به دنبال کتابی مناسب برای مطالعه هستند
قسمتی از داستان :
«بفرمایید، بفرمایید!» پیت هالیستر دوازده ساله، بزرگترین فرزند خانواده هالیستر، فریاد زد. «نمایش عروسکی پانچ و جودی به زودی شروع میشه!»
پیت کنار یک سایهبان قرمز که حدود سی سانتیمتر از قد موهای بلوند او بلندتر بود، در وسط چمن ایستاده بود. صحنهی نمایش عروسکی با پردهای مشکی پوشیده شده بود.
چند تا بچه جلوی سایهبان بیقراری میکردند. سویی هالیستر چهار ساله و با موهای تیره، بالا و پایین میپرید و دست خواهرش هالی شش ساله را میکشید. هالی هم، موهای دماسبیاش را تکاند و فریاد زد: «ریکی، دیگه هی اینطوری دور خودت نچرخ!»
اما ریکی، برادر هشت ساله آنها که موهای قرمز و صورت پرککدار داشت، جواب نداد، بلکه یک بار دیگر خودش را مثل اسب نوازش داد، روی چمن غلت زد و درست جلوی پای هالی فرود آمد. این کار باعث شد آن هانتر بخندد، در حالی که برادر کوچکترش، جف، پوزخند زد و دونا مارتین کوچولو با خجالت به آنها نگاه کرد.
پیت با یک پسر قدبلند با موهای صاف و ژولیده صحبت کرد. «دیو، همهٔ پولهای یک سنتی جمع شدن؟»
دیو مید، که او هم دوازده ساله و بهترین دوست پیت بود، سرش را به نشانهی تأیید تکان داد و سکهها را داخل قوطی حلبیای تکان داد. او دور حیاط پشتی خانوادهی هالیستر را نگاه کرد و گفت: «جوی و ویل رو نمیبینم. به من گفته بودن میان.»
آن با موهای فر شدهاش با نگرانی پرسید: «پم چی؟ نمیتونیم بدون حضور همهٔ هالیسترها شروع کنیم.»
بچهها همصدا فریاد زدند: «پم!»
ریکی فریاد زد: «کجایی؟»
این پم، ده ساله بود که ایدهی نمایش عروسکی پانچ و جودی را برای جمعآوری پول برای یک پروژهی خاص مطرح کرده بود. این پروژه، «صندوق پنجاهتایی» بود که توسط روزنامهی شورهام حمایت میشد تا پنجاه کودک نیازمند را به اردوی تابستانی بفرستد.
بعد، پیت ایدهی به دست آوردن پنجاه پوند پول یک سنتی را مطرح کرد. او سکهها را وزن کرده بود و متوجه شده بود که در هر پوند صد و چهل و هفت سکهی یک سنتی وجود دارد. محاسبات سریع پم نشان داد که پنجاه پوند از آنها معادل هفتاد و سه دلار و پنجاه سنت میشود که برای فرستادن یک پسر یا دختر به مدت دو هفته به اردو کافی بود.
به مدت دو هفته، خانهی بزرگ و پُررفتوآمد خانوادهی هالیستر در ساحل دریاچهی پاین، با تدارکات نمایش عروسکی پانچ و جودی شلوغ شده بود. اول، پم یک کتاب دستورالعمل از کتابخانه قرض گرفته بود. با استفاده از آن، بچهها صورتهای چوبی را تراشیده و رنگ کرده بودند، عروسکهای دستی کوچک را با لباسهای رنگارنگ پوشانده بودند و صحنه را ساخته بودند.
حالا همه چیز برای اولین نمایش آماده بود. بچههای همسایه به چمنزار هالیسترها رسیده بودند و پیت، به عنوان مجری نمایش، از قبل یکی از عروسکها را روی هر کدام از دستهایش جا داده بود.
پانچ، با بینی و چانهی بزرگ و خمیدهاش و یک لبخند شیطنتآمیز، آماده بود تا روی دست راست پیت اجرا کند. روی دست چپ او یک اژدهای درازپوزه قرار داشت.
«عجله کن، پم! کجایی؟» هالی با بیصبری فریاد زد.
آن هانتر که همسن پم بود و موهای سیاه حلقهحلقهای داشت، داوطلبانه گفت: «میرم پیداش میکنم.» چشمان خاکستری او از هیجان برق میزد و با دویدن به دنبال بهترین دوستش، چالهای گونهاش نمایان شدند.
«اوه، اونجا هستی!» آن با دیدن پم که کنار صندوق پستی ایستاده بود که در بوتههای کنار پیادهرو قرار داشت، فریاد زد. «نمایش نمیتونه بدون تو شروع بشه
این کتاب ها به صورت فایل PDF یا ePUB و دانلودی می باشد | |
زبان | انگلیسی |
نویسنده : | Jerry West |
تعداد صفحات: | 136 |
فرمت کتاب : | فایل pdf |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد